-
الا یا ایها الساقی !
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 15:01
۱۳ قرن پیش یزید بن معاویه (لعنه الله علیه) همان که امروز در تاریخ از دشمنان درجه یک حق محسوب می شود احتمالا در حالی که سرگیجه ی خماری آزارش می داد بر صحفه ای از دفتر شعرش نوشت : انا مسموم ما عندی بتریاق و لا راقی ادر کاسا و ناولها الا یا ایها الساقی ۶ قرن بعد حافظ (علیه الرحمه) همان که امروز لسان الغیبش می خوانند در...
-
سنگ بندی و سگ آزادی
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 11:54
شیخ اجل سالها پیش وضعیت دراماتیکی را توصیف کرد که در آن مردی را خلع جامه می فرمایند و در سرمای برزن رها می کنند . سگی ولگرد او را نشان می کند و عرض واق واق می نماید . مرد بی دفاع به غریزی ترین شیوه دفاع بر می آید که سنگی بپراند اما سنگ بر زمین چسبیده است و حال جدا و پرتاب شدن ندارد . می گوید چه جبار مردمانند سگ را...
-
کلاغ زبان بسته/داستان کوتاه/
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 09:58
هر کس هر چه می خواهد بگوید ولی هنوز کلاغ سر چینه نشسته بود که مش حسن با چرخ قراضه اش از دالان تنگ خانه اش گذشت و وارد حیاط شد . این را البته هیچ کس جز خدا و خود مش حسن و من که این قصه را می نویسم شاهد نیست . حالا شما می خواهید باور کنید ، نمی خواهید باور نکنید . یاور جوانی که تازه یاد گرفته بود پشت لبش را با مداد رنگی...
-
قصیده ی ۶ بیتی
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 19:36
قد بعضیا بلنده ، موی بعضیا کمنده یکی بینیش رو بریده ، یکی ابروهاشو کنده توی بازار پا بذاری همه نو رقم ردیفه آقا معذرت می خوام من ، عاشقی کیلویی چنده؟ قفس و قفس به دوشی ، هوس و هوس فروشی بیا آقا بی خیال شو ، توی شهر بی پرنده یه دونه تابلوی آبی ، راه آسمون رو می گفت سگ بگیره پای دزد و که دیشب تابلو رو کنده عسل چشمای...
-
توصیه های سیاه سفید
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 09:11
سر پیچ جوانی تان حتما بپیچید و گرنه به بی راه ای می روید که نه سر دارد نه ته ! اگر خرتان از کرگی دم نداشته است فکر نکنید اگر حالا موهایش را دم اسبی ببندید عقده های کودکی تان جبران می شود . در جایی مثل عشق که ازدحام تو خالی غوغا می کند صبر کنید همه بروند بعد آهسته آهسته وارد شوید اگر سهمتان از زندگی تماشای زنی است که...
-
ادبیات روسیه ( قسمت سوم )
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 09:37
به آخرین قسمت از سه قسمتی ادبیات روسیه رسیدم . میخاییل بولگاکف (1891-1940) آثار: برف سیاه – گارد سفید – دل سگ و مرشد و مارگاریتا ..... ... او در ماه فوریه ی 1940 پشت آخرین عکسش که در آن عینک دودی به چشم دارد نوشت : " به همسرم النا سرگیوونابوگاکووا من این عکس را تنها به تو دوست و همراهم تقدیم می کنم. غمگین نباش که...
-
صبر
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 12:44
صبر می کنم هنوز پشت این دری که بسته است در خیال غوطه می خورم ببینم آن کسی که نیست در کدام شهر آرزو نشسته است شاعر : خودم !
-
ادبیات روسیه (قسمت2)
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 11:19
شاید پرداختن اینگونه به ادبیات بزرگ و ارجمند روسیه ظلم باشد . چون من این جا از تمام نویسندگان و شاعران روسیه فقط سه نفر را انتخاب کرده ام . ولی آنچه که برای من مهم است مثل هر خواننده ی دیگری سهم " من" از این ادبیات است . نمی شود گفت آثار چخوف ، پوشکین یا تلستوی ارج کمتری از آثار داستایوسکی دارند .این قضاوت اشتباه محض...
-
از حکایت من و ثانیه ها
شنبه 15 مردادماه سال 1384 15:06
هنوز ثانیه ها تکرار مکرر هر روز اند و هنوز ثانیه ای نیست که صدای پای تردید نیاید از گذر آرام تاریکش . بیا تا برای عبور از شاهراه زندگی به چشم های بسته ام اعتماد کنم ، من من که سر پیچ جوانی تند رفتم و چپ کردم و جنازه ام را لابلای کتابهای کودکی ام پیدا کردند هنوز ثانیه ها مرا و مرگ را به بازی گرفته اند و برای پریشانی...
-
ادبیات روسیه (قسمب اول)
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 17:08
می خواهم کمی به ادبیات روسیه بپردازم . ادبیاتی پر جان و پر مایه که به تعبیر شخصی من اثر گذارترین ادبیات دو سده ی اخیر جهان بوده است . از این بین سه نویسنده را که بیشتر می پسندمشان انتخاب کرده ام و از هر کدام چند خطی می نویسم : فئودور داستایوسکی ایوان تورگنیف میخاییل بولگاکف در قسمت اول می پردازم به : فئودور...
-
بی صدای ستاره ها
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 20:41
کسی نیست که صدای ستاره ها را ترجمه کند گوش می دهم ببینم آیا پرنده ای با دو بال عجیب با دو چشم سرخ و دو ... نه اینجا هیچ پروازی رخ نمی دهد پرنده ها اینجا بال را زینتی می دانند برای قاب چوبی خالی دیوار وستاره ها تمامشان لال مانی گرفته اند گوش می دهم ببینم آیا پرنده ای آه یادم آمد اینجا کسی نیست که صدای ستاره ها را ترجمه...
-
دو نمایش نامه از بیضایی
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 14:57
بهرام بیضایی را می شناسیم . فیلم ساز و نویسنده ای که نمایش نامه هایش هم مانند فیلم هایش در خور توجه اند . متن کامل دو نمایش نامه از او را می توانید از اینجا دریافت کنید : سمنار : http://us.f2.yahoofs.com/bc/42eca09e_2e50/bc/1.doc?bfPqf7CBguWz1x0S ٍمرگ یزدگرد :...
-
گرگ هار/اخوان ثالث/
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 00:43
گرگ هاری شده ام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز می دوم برده ز هر باد گرو . چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند ، همه بی رحمی و فرمان فرار. . . . پس این دره ی ژرف جای خمیازه ی جادو شده ی غار سیاه پشت آن قله ی پوشیده ز برف نیست چیزی ، خبری ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود جز فریب دگری ....
-
هندوانه و اتفاق کوچک/داستان کوتاه/
شنبه 8 مردادماه سال 1384 14:38
عصر که شد آقا اسماعیل هوس هندوانه خنک کرد . اقدس وقتی هوس آقا را شنید هندوانه را وسط حوض ول و پایش نشست تا خنک شود . باد می آمد . جعفر ولی از دیوار همسایه بالا رفته بود و توپش را نگاه می کرد که درست افتاده بود زیر تنور گلی همسایه . توپ آنچنان چشمک می زد که او تا بفهمد کجاست خود را وسط حیاط همسایه دید . همسایه البته...
-
پری کوچک غمناک/فروغ فرخزاد/
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 23:55
من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبی می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد فروغ فرخزاد
-
انتظار پوچ/شفیعی کدکنی
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 11:36
تو در این انتظار پوسیدی که کلید رهایی ات را باد آرد و افکتد به دامانت شفیعی کدکنی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 00:26
امشب ساقه ی معنی را وزش دوست تکان خواهد داد بهت پرپر خواهد شد ته شب یک حشره قسمت خرم تنهایی را تجربه خواهد کرد داخل واژه صبح صبح خواهد شد سهراب سپهری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 19:08
همه ی نامها Tous les noms اثر ژوزه ساراماگو Jose Saramago 1999 par کتابی که امروز مورد بحث من است کتاب " همه ی نام ها " اثر " ژوزه ساراماگو " است . قبل از هر چیز چند خط از این کتاب را می نویسم : " تا تنها نشد از جایش تکان نخورد . آن گاه رفت و پلاکی را که مال قبر زن ناشناس بود آورد و روی این قبر جدید گذاشت . سپس پلاک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 15:08
شب وقتی مشد حسین از تاریک کوچه در آمد و به لامپ خاک گرفته حمام رسید ، ربابه خانم با آستین ورکشیده برای شام آقا مرتضی گوشت و لوبیا می کوفت ، که ناغافل جعفر با رنگ پریده دوید وسط حیاط و با نفس بریده داد زد : - نه نه ، نه نه ، صغرا رو عقرب زد . نه نه ، ترو روح آقا بدو ،صغرا ، صغرا ... مش حسن که سیاه پوشیده بود سوار گاوش...
-
چند ثانیه مکث
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 00:50
ما با یک سماور برقی متمدن شدیم و یاد گرفتیم بگوییم - مرسی عالیجناب و امسال سال قحطی عاطفه بود سالی که آخرین بازمانده های انوری دیوان شان را چاپ کردند و رفوزه های هنری با تک ماده ی دیپلم افتخار قبول شدند و هیچ کس به ریش داران بی ریشه نگفت بالای چشمتان ابروست شعر از : علی رضا قزوه (در روزگار قحطی وجدان)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 15:17
هرمان هسه HERMANN HESSE 1877 – 1 962 او در نظام پر رمز و راز دنیا به دنبال چیزی به نام زندگی می گشت . حقیقت ، دل زدگی ، عشق ، آرامش ، رهایی اینها کلماتی هستند که او در سه کتاب دنباله دار خود (سیذارتا ، دمیان ، گرگ بیابان ) با آنها درگیر است و در معنای شان غوطه می خورد تا مگر از ورای این ها به چیزی به نام زندگی دست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 11:20
و من همیشه دیر رسیدم شاید هر بار با قطار قبلی باید می آمدم وقتی که جامه دانم را می بستم پیراهنم به یاد تو تا می خورد و خواب اهتزازش را می دید وقتی رسیدم اما ... آه! با آن جنین خواب های هزاران سال چه باید می کردم ؟ پیراهن من آیا باید به قامتش کفنی می شد می پوسید؟ تقدیر من همیشه چنین بود و شایداین طلسمی است که تا همیشه...
-
ما فرزندان این قرن کافریم
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 12:47
" ما فرزندان این قرن کافریم " این را حسین پناهی وقتی گفت که هنوز به قرن 21 نرسیده بودیم . آنوقت ما در قرن جنگ و خون و گناه ، قرن اتم ، قرن بیستم بودیم . آری ، ما فرزندان همان قرن کافریم ولی آیا بعد از ما آنانی که تازه در سال 2005 متولد می شوند چه اسمی می توانند بر قرنشان بگذارند!؟ فرار فرار فرار فرار از زندگی به شوخی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 10:45
خوشا به حال لک لکا که خوابشون واو نداره خوشا به حال لک لکا که عشقشون قاف نداره خوشا به حال لک لکا که مرگشون گاف نداره خوشا به حال لک لکا که لک لک اند شعر از : حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 14:07
قصیده کبوتران تاریک برشاخه های درخت غار دو کبوتر تاریک دیدم یکی خورشید بود وآن دیگری ماه . “ همسایه کوچک !(با آنان چنین گفتم) گور من کجا خواهد بود ؟ ” - “ در دنباله ی من ” چنین گفت خورشید. - “ در گلوگاه من ” چنین گفت ماه و من که زمین را بر گرده خویش داشتم و پیش می رفتم دو عقاب دیدم همه از برف و دختری سراپا عریان که...