سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سینمایی که باید درش را گل گرفت؟

اصولاً وقتی می گویند در چیزی را باید گل گرفت، ساختمانی را تصور می کنم که از هر طرف نگاهش کنی بی مصرف است. و وقتی به دیوارش ضربه می زنی مانند طبلی توخالی تق تق صدا می کند.
امروز خبری را خواندم که در آن با افتخار آمده است، بودجه سینمای ایران، امسال نسبت به سال گذشته افزایش یافته است. اما درج چند نکته در اینجا قابل اهمیت است و البته
نکته اول این است که آخر از کجا؟ مگر نه این که این سرمایه که قبلا به آن بیت المال می گفتند و اخیرا بیت الحال شده است، متعلق به تمام اقشار جامعه است. از دهاتی گرفته تا توی شهر نشین. حالا گناه آن بیچاره ای که آنقدر بدبختی دارد که سال تا ماه به جز اخبار به هیچ سرگرمی صوتی و تصویری دیگری چشم نمی دوزد چیست که باید حقش را به عده ای مفت خور که عناوین دهان پر کن هنری بر خود نهاده اند داد؟ 
نکته دوم اینکه مگر این سینمای زوار در رفته پارسال چندتا فیلم خوب تحویل این جامعه بخت برگشته داده که امسال بودجه اش را افزایش هم داده اند. معمولاً خرج چیزی می کنند که بازدهی داشته باشد. به نظر من چهارتا جنگولک بازی آقایان و عشوه پرانی خانم ها بودجه که نمی خواهد هیچ، جریمه هم دارد. 
نکته سوم هم البته مقوله خصوصی سازی است. چرا هر چیز به درد بخور در این مملکت وجود دارد تند و تند خصوصی می شود، از بیمارستان بگیر تا مخابرات و فولاد و مرغ و ناگهان کمیاب و گران هم البته می شود، اما این آت و آشغال ها باید بیخ ریش دولت و البته مردم بماند؟ به شما قول می دهم اگر بودجه دولتی این سینما حذف شود، یک شبه ورشکست می شود می رود پی کارش و همان می شود که اول گفتم، درش را باید گل گرفت.
نکته چهارم و البته آخر اینکه سینمای غرب با آن سوپراستارهای بت گونه اش دولتی نیست اما آنچنان فرمایشی است که تمام هنر دوستان فیلم سازان مستقل را به خوبی در آن می شناسند و حسابشان را از سینمای هالیوود جدا می کنند. اما سینمای هالیوود برای هدفی فیلم می سازد که فاکتورهایش در تمام فیلم هایشان به عینه پیداست، قبول ندارید سه تا از این فاکتورها را برایتان می گویم تا ببنید در تمام فیلم های غربی که به تازگی بدون سانسور دیده اید چندتایش وجود دارد: سکس، جادو، انسان محوری. به عقیده حقیر من فیلم سازان و بت های هالیوودی برده های میلیاردری هستند که در خدمت قدرت مالی و سیاسی عظیمی که صد البته اهریمنی و فرا دولتی است کمر بسته اند. آن سینما در خدمت عقیده ای اهریمنی کاملاً حساب شده گام برمی دارد، اما اینجا در این سینمای حقیر آیا کدام یک از ارزش های فکری و عقیدتی این مردم پرورش می یابد. می خواهم بگویم این سینمایی که دارد از مردم ایران حقوق می گیرد چند درصد فیلم هایش به روح این مردم حداقل احترام می گذارد. نمی دانم شاید به آنها حقوق می دهیم تا کعبه آمالشان همان سینمای شیطان پرست غرب باشد؟
 آنچه من دیدم توهین بوده است و خود بزرگ بینی قشری که خود را هنرمندان! سینمایی می دانند! الله اعلم

شب قدر

شبی است که قدرش را باید داشت. شبی است که سراسرش را حضوری فرا گرفته است که خداوند به آن روح می گوید. شبی که می گوید بیش از هزار ماه خیر و نیکی در آن وجود دارد. شبی که قرآن در آن شب نازل شد. زمان مثل یک جوی آب روان نیست. زمان تکراری از تپ های سازمان یافته نیست. زمان تصوری است که مغز ما در ادراک هستی دارد و احتمالاً همه چیز یک لحظه است. دوباره امشب قرآن نازل می شود و روح می توان تکاملی یابد که در هزار ماه دست یافتنی نیست!

التماس دعا

سلطه بی همه چیزها


دنیای عجیبی است. یک بلیط فینال دوی 100 متر را می فروشند 1000 یورو و یک میلیون نفر در صف خرید می روند و یک سرباز پول بلیطش را برای رفتن به مرخصی ندارد. . . .