شاید ته وقت کم اضافه
اون وقتی که همه شدن کلافه
یهو یه چیزی از یه جایی پا شه
تمام درهای دوقفله وا شه
کی می دونه آخر خط چی چیدن
کی می دونه چه خوابی واس کی دیدن
شاید همین امروزی آخریشه
همین یکی شاید واسه همیشه
صبح که می ری خسته سراغ فردا
نمی دونی فردا می افتی از پا
خدایی چند وقت سرت رو پایین
گرفتی و می شی سوار ماشین؟
خدایی چند روز ِ با دنیا قهری
شیرینی هاشو می خوری و زهری؟
شدی گرفتار نخود لوبیا
برنج و گوشت و بچه و نوکیا
صبح ها تو فکرت هیجان شب ها
شب که می آد خستگی ها و تب ها
حسابی رفته از دلت شوق و شور
معجزه های ساده ی جورواجور
فکر می کنی دنیا یه جای دیگه
نشسته و آدرسشو نمی گه
معجزه ها رو می بینی و کوری
خدایی چند وقته که دور دوری؟
سرت شده بند سه چارتا عدد
حقوق و قبض و صد هزار و پونصد
وقت حساب کتابتو نداری
می خوای بری دبی شترسواری
نمی دونم دلت گرفته حتما
که می بینی تمام دنیا قهرن
جون خودم حساب خرج و دخلت
همین روزا دیگه می یاره دخلت
********
هرچی که گفتم همه با خودم بود
با خود بی خاطره ی بدم بود
شاید ته وقت کم اضافه
وا شه گره قل شده ی کلافه!
یهو یه چیزی از یه جایی پا شه
تمام دل های دو قفله واشه!
شاعر:خودم