هیچ کس هیچ کس را نشناخت
ازقیار نبی او که خداوند قدرتش می دهد
مسیر انسان پارسا را بی عدالتی جور خودپرستی و ستم انسان های اهریمنی فرا گرفته
خوشا به حال او که در راه خیر قدم برمی دارد و چون شبان ضعفا را از دره های تاریک عبور می دهد چرا که حامی برادرانش است و هدایت گر گمراهان.
پس از برای کین خواهی با قلبی آکنده از نفرت بر تو فرود می آیم تا آنان که برای نابودی برادرانم کمر بسته اند نابود سازم. پس بدان که این اراده ی خداوند است آنگاه که انتقامم را بر تو نازل می کنم.
...
حالا دارم فکر می کنم ممکن معنیش اینه که من پارسا هستم و تو اهریمنی هستی. این کالیبر ۹ میلی متری هم همون شبانه که تو دره های تاریک هوای من رو داره یا این معنی: من شبانم و تو پارسا هستی و این دنیاست که اهریمنی و ستمگره! این رو دوست دارم اما حقیقت نداره.
حقیقت اینه: تو جز ضعفایی و من ستم انسان اهریمنی ام. من سعی می کنم من واقعا سعی می کنم خیلی
که شبان باشم.
/سکانس آخر فیلم پالپ فیکشن/ساخته ی تارانتینو
کمدی یعنی تحمل تراژدی . . .
و انسان تحمل بی وزنی کمدی است.
می گوید: خدا پیامبران را فرستاد و شیطان دلقک ها را!
می خندم گریه می کنم. تحملم از دست می رود. فحش می دهم به دیوار روبه رو.
و او که ذاتش ارجمند است و صفاتش نا گفتنی آن هنگام که کالبدم از خاک برکشید بر پیشانی ام مهر طلب زد. مهر رنج!
سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست!