سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سرریز می گردی


وقتی که تنها از خودت لبریز می گردی

در نوبهارت ناگهان پاییز می گردی


گرمای شیراز از دلت پر می کشد، آنگاه

یک نیمه شب، در بهمن تبریز می گردی


وقتی که از عشقت سکانس درد می سازی

تدوین گر یک غربت یک ریز می گردی


جایی که معشوقت، لبش هست و نمی بوسی

تا روز حشر از فرقه ی پرهیز می گردی


باید که بهتر باشی از من با خودت ای جان

ورنه تو هم مانند من سرریز می گردی


خون ریزی از عاشق کشی آغاز می گردد

عاشق شو، از نه عاقبت، چنگیز می گردی


در این جهان واقعی، در وجه یک چک

می بینی آخر یک شبی واریز می گردی!


من بی سرانجام از غمم، تو بی عبوری

رد شو، وگرنه هم چو من پاییز می گردی!


امیرحسین قادری/اصفهان

نظرات 5 + ارسال نظر
ب.چ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:10 ق.ظ

چیز های مهم را با چیز های غیر مهم قاطی می کنی امیر. نمی دونم چرا این قدر از تو انتظار دارم .شاید چون خون آقای ص. ق در رگهایت می گردد . مردی که هشتاد و یک سال در نهایت بیگانگی با اطرافیانش شادمانه زیست . شادمانه روی این زمین ها راه رفت . شادمانه شوخی کرد . شادمانه خوابید . شادمانه نماز خواند . شادمانه بچه دار شد . شادمانه بچه هایش را تربیت کرد . و حتی شادمانه مرگ را ملاقات کرد و حالا هم شادمانه می آید . با پز عالی و لب های خندان: زر و زیور این جهان را به خواری می نگرم/
و عشق را به سخره می گیرم/و شهوت نام و آوازه در چشم من جز خواب و خیالی پوچ نیست/که با طلیعه صبحدم رنگ می بازد/و اگر این لبها به راز و نیازی بگشاید/به جز این زمزمه دعایی بر لبم نیست-/
" بار سنگین این دل را از من باز ستان/و به من رهایی بخش"/آه آری، همچنان که روزهای عمر من/شتاب آلود به سوی لحظه های واپسین گام بر می دارند/این است آنچه من به لابه و زاری می خواهم/در قلمرو مرگ و زندگی/مرا جانی آزاده عطا کن/و شهامتی که رنج را تاب آورم/

ب.چ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:14 ق.ظ

به تو اطمینان می دهم امیر . چیزی که ذهنت رو اشغال کرده کوچکترین ارزشی نداره . بلکه ارزشش منفی است . دیر نیست که به آن بخندی . پس همین الان بخند و رهاش کن.

ب.چ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:17 ق.ظ

رفتم توی سایت اون شعرا و اشعارت رو هم خواندم و متاسف شدم و بیشتر متاسف از این که میون اون همه آدم عاقل و بالغ کسی را ندیدم که به آن ابیات تو بخندد. همه تحسینت کرده بودند شاید به این دلیل که خودشون رو عمری معطل این حرفای پوچ کرده اند که حقیقتا پوچ و توخالی است و نه دنیا را می سازد و نه آخرت .

ب.چ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:19 ق.ظ

کلماتت البته رج و ردیف است . اما محتوایش خالی از روح. رج می ری اما کج می ری

ب.چ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:20 ق.ظ

امیدوارم لبریزت کرده باشم از دعوا . امیدوارم یک جنگ حسابی با من راه بندازی تا روشن بشی و حالت جا بیاد و احساسات خنک راحتت بذارن.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد