چند وقتی پیش اندر کشوری
واقع در پهنای دور خاوری
اتفاق افتاد، نوعی اختلاس
برده شد کلی وجوه و اسکناس
یک نفر بالا کشید و سیر خورد
پولها را بی شرف، نشمرده برد!
بیبین چه اندازه به یک قدمی رسیدن نزدیک شده ای و اینجا که رسیده ای هوس نشستن کرده ای!
مثل تمام بازنده های تاریخ که سربزنگاه ها را نشناخته رو برگردان از نبرد شده اند، بی انگیزه تر از فتح علی شاه در قائله ی ترکمنچای، چشم به مقدر موهوم دوخته ای.
اما معجزه روزی رخ خواهد داد، آنگاه که تو دیگر نیستی، و تمام زمین زیر آب فرو خواهد رفت تا ماهی ها سلطان زمین باشند و موجهای پی در پی دست در دست بادها تانگو برقصند و ماهی ها در آن واویلای نزدیک به قیامت یک قایق خسته را خواهند دید که فقط چند نفر بازماندگان آدمهای یک سرزمین را به دوش می کشد و به دنبال بلندترین ارتفاع غرق در زیر آب می گردد و یک ماهی از چهارمین انسان سوار بر قایق می پرسد:
-نامت چیست
و مرد بی آنکه جهش بی دلیل ماهی را به خود گرفته باشد، با لبخندی که بر لب تمام فاتحان تاریخ رویت شده است به لحظه ای فکر می کند که تو هوس نشستن کردی، درست در یک قدمی قایق و او سوار شد.
پی نوشت: خداوندا ما را از عرشه نشینان سفینه نجات قرار بده! آمین