-
ادراک
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 15:35
- چند وقت است که ننوشته ای برادر؟ - برای نوشتن به جز قلم به چیزی نیاز داریم.چیزی شبیه ... - اسمش یادت رفته است - همیشه همینطور است نوبت اسمش که می شود آدم یادش می رود. می رود و خودش را لابلای خاطرات آینده مخفی می کند. تو می دانی خاطرات اینده کجاست؟ - جایی نزدیک ادراک بینهایت. آمدنی از کنارش گذشتم ولی زود خودش را مخفی...
-
وقت اضافه
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 13:31
شاید ته وقت کم اضافه اون وقتی که همه شدن کلافه یهو یه چیزی از یه جایی پا شه تمام درهای دوقفله وا شه کی می دونه آخر خط چی چیدن کی می دونه چه خوابی واس کی دیدن شاید همین امروزی آخریشه همین یکی شاید واسه همیشه صبح که می ری خسته سراغ فردا نمی دونی فردا می افتی از پا خدایی چند وقت سرت رو پایین گرفتی و می شی سوار ماشین؟...
-
رویای شب پرستاره
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 11:47
به همین راحتی مثل تمام راحت های جهان، البته انگیزه ها برای راحت های جهان متفاوت است. نگاه می کنی مثل تمام خسته های تاریخ. چشم ها همیشه به مثابه ی پنجره های درون عمل می کنند اما گاهی خسته می شوند و با آنکه بازند بسته می شوند. از طول و تفسیر خسته شده ای دلت برای یک جاده ی خلوت در یک شب پر ستاره تنگ شده است برای آنکه تا...
-
دانستن!
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 16:03
نوشت: بنده باید بداند که خدا می داند! منظر اول: دانشجوی تنبل تو مثل تمام دانش اندوختگان جهان با دو سه خط فرمول عجیب و غریب آمده ای تا تمام صداهای جهان را فرمولبندی کنی و به داشته هایت می بالی . هوای حرف هایت آدم را به سرفه می اندازد از بس که سنگین است. ما را نشانده ای سر کلاس های کلیسای بیزانس و با چکش تحکم پرواز...
-
حادثه ترین مرد تاریخ
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 18:43
بزرگترین نه ی تاریخ را به روزگار تعصب های مانکن های گل باقالی بگو و بیا تا بمانیم با حادثه ترین مرد تاریخ. یک لحظه درنگ کن به احترام خون چند مرد خوب ! تاکسی زمان ما را دربست با خودش می برد کجا؟ سر کار! به مهمانی مردمان پر مشغله! خوشا به حال آنان که ماندند برای همراهی حادثه ترین مرد تاریخ ؛محمد؛ و شدند چند مرد خوب...
-
استقامت
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 18:22
و آنانکه گفتند پروردگار ما الله است و آنگاه بر این گفته استقامت کردند. خداوند فرشتگان را به سمت آنان می فرستد. آنان نه اندوهگین می شوند و نه هرگز می ترسند. برگرفته از یک آیه در قرآن کریم (سوره ی فصلت)
-
انتخابات
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 15:24
بیایید برای بوق ها دعا کنیم تا صدایشان باز شود. انتخابات در راه است.
-
صبح
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 18:02
صدای باد می آید و نور نارنجی دوباره صبح و در آفاق دورادرو هزار پاره ی ابر سپید اسفجی
-
برای جنگ
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 16:31
برای جنگ دعا کن، برای من که منم برای این دم آخر و پاره های تنم برای جنگ دعا کن برای اشک غریب برای کودک افتاده در مسیر لهیب برای مادر پژمرده روی نعش پسر برای دختر افتاده روی قبر پدر برای جنگ دعا کن برای خشکی لب برای رویت خورشید در منور شب زمان که ناله ی خمپاره ماند و گوش و سوت آخر و آنگاه ناله ی خاموش برای جنگ دعا کن،...
-
فرشته ی مرگ
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 18:35
تو تنها در کنار خیابان قدم می زنی با کوله باری که رنگ ارغوان گرفته است. ارغوان نام یک گل است. کسی نمی داند چرا کوله بارت رنگ ارغوان است! شاید تو از قسمت ارغوان های یک گل فروشی بزرگ جلوی بیمارستان رد شده ای که کوله بارت ....شاید ...کسی چه می داند؟!سرزمین دیگری است سرزمین موجودات کوله بار ارغوانی...اصول موضوعه ی آنجا با...
-
شعر
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 09:04
تو می آیی پس از صدها هزاران سال و بر دوشت دو خط شعر است و من چندین هزاران سال دایم می شود هر شب دلم تنگ دو خط شعر است.
-
یعقوب
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 20:27
(یوسف گفت:) با پیراهن من بروید و آن را بر چهره پدرم اندازید تا دوباره ببیند و آنگاه با زن و فرزند خویش به نزد من آیید و چون کاروان آن ها آن جا (مصر) را ترک کرد پدر (در کنعان) گفت: من بوی یوسف را می شنوم، اگر مرا ملامت نکنید. گفتند تو از قدیم در پریشانی و خیالات هستی. پس آن گاه که پیک پیراهن را بر چهره اش افکند، بینایی...
-
او
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 12:54
سکوت می کنی و مثل من دلت گرفته است هزار سال می شود که او از عبور کوچه های دل گرفته رفته است ما هنوز پشت این چراغ سرخ ناگزیر ایستادن مداومیم و هنوز فکر می کنیم جنگ چیزِ نامرادِ نا مناسبی ست ما به فکرهای سبک خلسه و سکوت در فضای دود با صدای لایت یک موزیک سوت همچنان مراقبیم آری ای برادر ای رفیق! طرز فکر قرن ما مانیفستِ...
-
مجری
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 17:04
به قول روز های خوب سلام. تو مثل تمام مجری های خوب سلام می کنی. به سبک کافه گلاسه و شامپاین. در حوالی ظهر در آستانه ی تابستان صدای سوتی در کناره بادگیر ساحل می آید و بعد بنگ. آخرین روستای کرانه ی باختری با دود و خاکستر احوال پرسی می کند. و تو هنوز احوال پرسی ات تمام نشده، تلویزیون روی دست کودک خردی خون آلود افتاد است و...
-
مثنوی کبوتر و خواب های خاکی(قسمت اول)
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 18:28
یه عالمه کبوتر رو سقف خیس خونه/ کی میگه زندگی نیست؟ ببین محض نمونه//درسته کفش جعفر دهن دریده بازم/ و من واسه این پیرهن، یه خورده ای درازم //درسته دست مامان پینه زده تو سرما/ درسته جون می کنه، تا نون بیاره بابا //درسته پای صغرا شیکست و بد جا افتاد/ تو سن نوجونی درسته از پا افتاد// تو کوچمون یه مرده، قبلاً یه زن گرفته/...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 23:45
/نازگل سپیده تا بیاید و زمین مست دور دیگری زند و تمام گریه های شب بدل شود به صبح من چراغ ماه را شبی اجاره می کنم و دل سیاه مرده را ستاره ای ستاره می کنم تا تو را دوباره میهمان این اتاقکی کنم که پشت شیشه ی سیاه آن شب است./ از شعر /پشت پنجره شب/ کتاب /نازگل/
-
باور کن
شنبه 16 دیماه سال 1385 14:12
درخت دستان زمین است که به نیایش برخاسته و رود اشک جاری شوق باور کن.
-
یلدا
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 12:19
۱ تو تازه آمده ای با دو تا هندوانه زیر بقل و چهار بسته آجیل و تخمه مثل همه ی باباهای خوب دنیا و برای گلدان ها تازه خاک تازه خریده ای و تمام شب های یلدای عمرت را همین طور بوده ای تو حتی گربه ها را هم دوست داری برایشان دست تکان می دهی و آجیل تعارفشان می کنی چقدر خانمت به داشتن چنین شوهری خوشبخت است. ۲ گاوها را جا کرده...
-
از ستاره تا ستاره
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 08:41
آنها که رفتند روی پیشانیشان ستاره بود و آنها که ماندند ماندند تا روی شانه هاشان ستاره سبز شود شعر از قزوه
-
بی پنجره
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 15:24
تو که بی پنجره هم نورانی پیش من تا ته شب می مانی http://bipanjere.blogsky.com/
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 10:09
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
-
عملیات فتح المبین
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 09:54
عملیات فتح المبین با پیروزی عملیات طریق القدس و قطع ارتباط زمینی یگان های تحت امر سپاه سوم عراق در دو منطقه ی غرب دزفول و غرب رود کارون، زمینه مناسب برای عملیات در هر یک از این دو منطقه فراهم شد. منطقه غرب دزفول به دلایلی همچون دور کردن دشمن از شهرهای اندیمشک، دزفول، شوش و تناسب استعداد یگان های خودی با وسعت منطقه و...
-
آیا جنگ ؟
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 10:55
مسعود بهنود در شرق نوشته بود : /اما کسی تردید ندارد که نومحافظه کاران آمریکائی خیال دیگری هم در سر دارند و همان است که در طول سال با آن ها بود، بزرگ کردن آوردگاه و کشاندن آن به ایران و سوریه. این سیاست قدیم تیراندازهای تکزاسی است که برای برای محکم کردن پایه های قدرت خود علاوه بر تیری بر قلب کلانتر، سه چهار گلوله هم به...
-
بخوان محمد
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 19:09
بخوان محمد بخوان برای من بخوان، جهالت که شاخ و دم ندارد . شاید رستگار شدم . - آقا یک ثانیه به من وفت بدهید . فقط یک ثانیه . کسی می خواهد چیزی بخواند . - نه نمی شود . - ولی چرا ؟ - گوشهایت . گوشهایت پنبه ندارند . - پنبه بدهید . پنبه می تپانم ته گوشم ولی یک ثانیه فقط یک ثانیه به من .... - نمی شود . - چرا نمی شود ؟ - لب...
-
نوروز
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 00:11
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
-
پشت پنجره . شب
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 22:57
پشت پنجره شب است نازگل برای چندمین هزار بار کوچه ی بلند خواب را قدم زدم با چراغ مرده ای بدست و تو با ستاره ایی نشسته ایی زیر تک درخت پچ پچ تو و ستاره دشت را گرفته است گوش می دهم و ماه گوش می دهد و شب گریه می کند برای خویش و ستاره ایی فراز شب خنده می زند به هر چه هست! نازگل سپیده تا بیاید و زمین مست دور دیگری زند و...
-
شروع بودن و نبودن !
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 13:02
یکی بود یکی نبود. اصلا معلوم نبود کی بود کی نبود . تازه اون موقع بودن یا نبودن مساله نبود یا نه شاید بودن یا نبودن از همون موقع مساله شد ! کسی چه میدونه چون یکی بود یکی نبود .غیر از خدای مهربون هیچکس نبود . . . - دربدری یعنی گشنگی . . . تشنگی . . . بی خونه مونی ؟ - ببین من گشنمه . تشنمه . چرا یه جایی نمی سازی که توش...
-
از آفتاب زمین
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 13:14
از آفتاب زمین راه خواهم رفت اگر چه شب باشد و گر چه ابری یکدست پی در پی همین سه چار قدم تا همیشه ام کافیست . شعر از خودم !
-
مهر یار
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 12:12
همی گویم و گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستیست درکیش مهر برون اند زین حلقه هوشیارها کشیدند در کوی دلدادگان میان دل و کام دیواها بهین مهرورزان که آزاده اند بریزند از دام جان تارها به خون خود آغشته و رفته اند چه گل های رنگین به جوبارها چه فرهاد ها مرده در کوه ها چه حلاج ها رفته بر دارها فریب جهان را...
-
برای کسانی که چشم دلشان کور شد و نور عقلشان تار
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 20:00
آیا ما از متذکر شدن شما چون بر خویش ستم می کنید صرف نظر می کنیم ؟ و چقدر پیامبرانی در اقوام پیشین فرستادیم . و بر مردم هیچ رسولی نیامد جز آنکه او را به مسخره گرفتند . ما هم قدرتمندترین سرکشانشان را هلاک کردیم و شرح حال پیشینیان گذشت . قرآن کریم . سوره زخرف . آیات ۵ تا ۸ این اولین بار نبوده است که قومی به تکذیب و...