همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستیست درکیش مهر
برون اند زین حلقه هوشیارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیواها
بهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گل های رنگین به جوبارها
چه فرهاد ها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هایی ز پندارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بی کارها
علامه طباطبایی