سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

شعر

تو می آیی پس از صدها هزاران سال و بر دوشت دو خط شعر است

و من چندین هزاران سال دایم می شود هر شب

دلم تنگ دو خط شعر است.

 

 

یعقوب

(یوسف گفت:) با پیراهن من بروید و آن را بر چهره پدرم اندازید تا دوباره ببیند و آنگاه با زن و فرزند خویش به نزد من آیید و چون کاروان آن ها آن جا (مصر) را ترک کرد پدر (در کنعان) گفت: من بوی یوسف را می شنوم، اگر مرا ملامت نکنید. گفتند تو از قدیم در پریشانی و خیالات هستی. پس آن گاه که پیک پیراهن را بر چهره اش افکند، بینایی اش باز گشت. گفت: آیا به شما نگفتم که من چیزی از خدا می دانم که شما آن را نمی دانید؟

قران کریم/سوره ی یوسف/آیات 93 تا 96   

 

او

سکوت می کنی و مثل من دلت گرفته است

هزار سال می شود که او

از عبور کوچه های دل گرفته رفته است

ما هنوز

پشت این چراغ سرخ

ناگزیر ایستادن مداومیم

و هنوز فکر می کنیم

جنگ چیزِ نامرادِ نا مناسبی ست

 ما به فکرهای سبک خلسه و سکوت

در فضای دود

با صدای لایت یک موزیک سوت

همچنان مراقبیم

آری ای برادر ای رفیق!

طرز فکر قرن ما

مانیفستِ کاسبی ست!

تو

سکوت می کنی و مثل من دلت گرفته است

پشت این چراغ سرخ

او

هزار سال می شود

با سپید اسب ساده ای که سم به آسمان زده است

از عبور کوچه های دل گرفته رفته است.

مجری

به قول روز های خوب سلام.

تو مثل تمام مجری های خوب سلام می کنی. به سبک کافه گلاسه و شامپاین.

در حوالی ظهر در آستانه ی تابستان صدای سوتی در کناره بادگیر ساحل می آید و بعد بنگ. آخرین روستای کرانه ی باختری با دود و خاکستر احوال پرسی می کند. و تو هنوز احوال پرسی ات تمام نشده،

تلویزیون روی دست کودک خردی خون آلود افتاد است و تو داری با مردم دنیا حال و احوال می کنی مجری خوب تلویزیون BBC .       

مثنوی کبوتر و خواب های خاکی(قسمت اول)

یه عالمه کبوتر رو سقف خیس خونه/ کی میگه زندگی نیست؟ ببین محض نمونه//درسته کفش جعفر دهن دریده بازم/ و من واسه این پیرهن، یه خورده ای درازم //درسته دست مامان پینه زده تو سرما/ درسته جون می کنه، تا نون بیاره بابا //درسته پای صغرا شیکست و بد جا افتاد/ تو سن نوجونی درسته از پا افتاد// تو کوچمون یه مرده، قبلاً یه زن گرفته/ سه چار تا بچه داره، خیلی گردن کلفته// اومده خواستگاریش، بابام می گه کنیزه/ بیچاره آبجی صغرا، کنیز ریزه میزه// مامان میره یه جایی، تو خونه ی یه خانوم/ رخت می شوره براشون، پهن می کنه پشت بوم// از اونجا واسه ماها رخت و لباس می آره/ رختای خوشگل و خوب، اما یه خورده پاره// شب می شینه زیر نور میدوزه آستینارو/ کوک می زنه به درزا، می ده سهم ماها رو// پریروزا یه شلوار بهم داده، قشنگه/ پاچه اش یه کم گشاده، بالاش یه خورده تنگه// روش خارجی نوشتن، نمی تونم بخونم/ مث شلوار دایی، قشنگ تره از اونم// داییم سه چار تا کفتر، رو پشت بوم گذاشته/ پرسیدم: کی خریدی؟ جواب می ده که: داشته// تو سربازی که بوده ، داده اصغر جنازه /حالا که برگشته باز، آورده از مغازه// اصغر جنازه آخه کفتر فروشی داره/ صبح که می شه خروس خون، کفتراش رو مناره// دیشب دوباره بارون، می یومد از آسمون/ صدای سقف خونه، قاطی پاطی با ناودون// چک چک سقف و بازم کاسه و کتری و تشت/ بابام می گه: ای بابا خوب شد نرفتیم ما، رشت// مامان می گه: آخه مرد برو یه کاری، زوری/ بابا میگه: ضعیفه، خفه، کری یا کوری؟// نمی دونی تو بارون، عمله کار نداره/ من کارگرم ضعیفه، نمیرم که اداره// مامان می گه نداریم دیگه نه نون و نه ماست/ بابا می زنه فریاد، می گه: حالا که دلت خواست// می زنه زیر کتری، می ره هوا کج و مج/ مامان می ره رو قالی می زنه هفت هشت تا رج// یواشی، گریه گریه، بابا سیگار و هی دود/ فحش می ده هی به دنیا، اینم غذای ما بود// ماییم و خواب و هق هق، بارون می کوبه تق تق /سیگارش که تموم شد، داد می زنه دِ سرتق// مامان دوباره گریه، بابا دلش می سوزه/ می یاد رو تخت قالی، ما چشمامون می دوزه// یه عالمه کبوتر رو سقف خیس خو نه/ کی می گه زندگی نیست، ببین محض نمونه . . . .//

/نازگل سپیده تا بیاید و زمین مست

دور دیگری زند

و تمام گریه های شب بدل شود به صبح

من چراغ ماه را شبی اجاره می کنم

و دل سیاه مرده را ستاره ای

                                     ستاره می کنم

تا تو را دوباره میهمان این اتاقکی کنم

که پشت شیشه ی سیاه آن شب است./

از شعر /پشت پنجره شب/

کتاب /نازگل/

باور کن

درخت دستان زمین است که به نیایش برخاسته

و رود اشک جاری شوق

                                      باور کن. 

یلدا

 

۱                                                       

تو تازه آمده ای با دو تا هندوانه زیر بقل و چهار بسته آجیل و تخمه

مثل همه ی باباهای خوب دنیا

و برای گلدان ها  تازه خاک تازه خریده ای

و تمام شب های یلدای عمرت را همین طور بوده ای

تو حتی گربه ها را هم دوست داری

برایشان دست تکان می دهی و آجیل تعارفشان می کنی

چقدر خانمت به داشتن چنین شوهری خوشبخت است.

                                                              ۲

گاوها را جا کرده ای در این سرمای شب های پاییزی

یادت هست باید از فردا بگویی شب های زمستانی

گاو ها ماغ می کشند و تو به ماغ گاوها احترام نمی گذاری   

گاو که احترام نمی فهمد

بوی اسفند می آید و دود تازه سوخته ی چنار خشک

تو از لای کتت اناری را که درخت باغ چیده ای در می آوری

انار بزرگ است قد کله ی آلبرت انیشتین

راحت به تو و زنت می رسد.

                                                               ۳

تو سردت است و مثل زلزله ی چند سال پیش می لرزی

عجب شب هایی دارد این کویر

تمام حمایت های بشری برای تو کم است

دلت از مرغ سحرهای تالار وزارت کشور گرفته است

و حوصله نداری

برنامه های تلویزیون هم برای کسانی خوب است که زندگی شان خوب است

چقدر کم کم دارد حالت از بزرگداشت به هم می خورد

و از خواننده های لوس آنجلسی که برایت تکنو خواندند

آخرین خرما خشک ته جیبت را قایم از خودت می خوری به یاد آن همه یلدا و آن همه آجیل

و سیب سرخی را از نایلون در می آوری و روی قبر زنت می گذاری

آنوقت قرآن کوچکت را که پر از معنا و خاطره است باز می کنی و یس میخوانی.

                                                                -۰-

نور از بالا  از ماه بر تو و قبر زنت می ریزد

در روستایی دور چراغی خاموش می شود و گاوی ماغ می کشد

در تاریکی شهری گلدانی به خاک تازه اش می بالد و گربه ای آجیل دلخواهش در خواب می یابد.

  

 

 

از ستاره تا ستاره

آنها که رفتند روی پیشانیشان ستاره بود

و آنها که ماندند

ماندند تا روی شانه هاشان ستاره سبز شود

                                                                  شعر از قزوه

بی پنجره

تو که بی پنجره هم نورانی                              پیش من تا ته شب می مانی

http://bipanjere.blogsky.com/