سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

تا کدام آتش ایمن

همچون پرندگانی که می آیند

همچون پرندگانی که با بالهای کوچک می رقصند

همچون پرندگانی که ناگاه می خوانند

همچون پرندگانی که می روند

آمدی، رقصیدی، خواندی، رفتی

شعرهایت را به جای آنکه با آب طلا بنویسند 

با آب پیاز نوشتند 

تا راز، سر به مهر بماند تا ابد

کجا، کدام آتش ایمن

در کدام مکاشفه موسی 

پرده از راز برخواهد داشت


یادم هست،شبی به سبک سن فرانچسکو

تمام داراییت را حراج کردی از پنجره اتاقت

و بی کفش به سلوک رفتی

حالا کجایی عزیز

شبی دزدی ناقوس کلیسای سنت استپانوس را دزدید

آب از آب تکان نخورد

ذهن منجمد کاتولیک دیگر خاطره از زنگ ها را به یاد نیاورد

ارتودکس خودش را به آن راه زد 

و پروتستان بی خیال، از یکشبه بعد به جای کلیسا به ماهی گیری رفت


کتاب ها را سوزاندند و به جای آن مجله های عکس دار چاپ کردند

تولستوی در تلی از خاکستر مدفون شد

و آلن پو واهمه های آخرین لحظاتش را دود کرد

سیرک های سیار

با هنرنمایی زنان هرزه

و مردانی با هیبت حیوانات درنده

مسخ، مسخ، مسخ

زنده باد کافکای انفلابیون فرانسه زیر بوی تند شامپاین های مارسی

به لحن آرام پیانو برای والس خداحافظی بدل شد

و آندری نبلوف در قهوه خانه ی بین راهی

با لحن تلخی گفت

"خداوند پیامبران را فرستاد و شیطان دلقک ها را"


بازی

چهارساله های جهانی

بازی

و جهان به صفحه بازی بزرگی بدل شد

که اسپانسرش یهودای اسخریوطی بود

با پول های جایزه سزار اعظم

و لژ عظیم اسکاتلند


آفریقا در فقر می سوخت

و غزه زیر کفش های استوک

زخم می خورد

یهودا با کفش های آتشین می تاخت

و موسی

بی کفش در نظاره بنی اسراییل 

اشک می ریخت


یادم هست

شب بود 

و تمام امپراطوری عرب بسیج شده بود

تا تو را ناجوانمردی به تیغ بکشند

همچون پدرانی که بی گناه تر از اخلود

در مذبح جهل شهید شد


شب است

عمر ماه را اگر چند میلیون سال برآورد کنند

هر چند میلیون سالش شب بوده است

ولی بی تردید خورشید 

روزی در دل دره های ماه هم طلوع خواهد کرد


صبر، صبر، صبر

تا کجا،

تا کدام آتش ایمن




نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد