سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

بال و پر

خوش آن لحظه که بال و پر وا کنم

تو را در سبک ها تماشا کنم


خوش آن لحظه که جام من پر شود

به یک آن دل خویش رسوا کنم


چرا سر به بالین غم خواهی ام؟

گم ام، حسرتم، ای تو! پیدا کنم


دلم مرده در گور تاریک یاس

تو ای نور روشن، مسیحا کنم


ببار ای سبک بار ای باران عشق

که مرداب جان را گوارا کنم

قیامت است نگاهت

قیامت است نگاهت برای من که هنوز

هزار ساله در این خاک مرده ام شب و روز


ببین که کار ز کارم گذشته ایامیست

و صبر در دل و دل در بر ما نیست


در آرزوی شبی مانده دل به رویایی

که از مسیر بعیدی تو باز می آیی


بزن تو آتشم ای شعله ی نهان در طور

که من مششع آن نقش آتشم از دور


مرا خیال تو یار است و مونس است و رفیق

چو در خیال تو آیم دمی زهی توفیق


بیا که من به عبور از خودم یقین ببرم

بیا که طرفه العینی ز ما و من گذرم