سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

می روی

//به سبک مولانا 

 

ای دل شوریده ام، باز کجا می روی  

همچو گدایان مست، بی سر و پا می روی 

 

در طلب دیدن پرتو خورشید عشق 

بال زنان همره مرغ هوا می روی 

 

شد که بدانی کجا، وز چه طرف می روی؟ 

شد که بدانی دلا، آخ، چرا می روی؟ 

 

در پی ات ای دل ببین، تا همه جا سر زدم 

تا که رسم تا تو، من، از همه جا می روی 

 

بندی زنجیر غم، مانده دل خود پرست 

خوش به تو ای دل ز غم، شاد و رها می روی 

 

نه غم نان می کشیُ نه غم سودای جان 

تا بر جانان چنین، بی من و ما می روی 

 

//شعر از خودم

نظرات 3 + ارسال نظر
نام جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ق.ظ

می روم تا که شوم سوی دگر یار دگر
ور نه از پیش تو بی سر و پا جایی نیست

ای که هر گونه خوشی از بر من می خوانی
من نیز به دنبال کسی یار جستن کاری نیست

هر که در دل داشت غمی روبه من شد
لیک من نیسم آن شاه شب باری نیست

همه عمر از پس آن امید دگران
راه که گم کردم هیچ ،نوری نیست

(منظور خاصی از کلمات ندارم)

[ بدون نام ] جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:12 ب.ظ

آقای نام، کلمات دارای معنی هستند و احتیاج دارند که منظور خاصی را برسانند. شما دقیقا در کامنتت چی کار کردی؟ بنزین زدی یا شعر گفتی؟

حسین عرب شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام. خوبی پسر. شعرتم که مثل دلت بی سر وپا، شاد و رها< بی من و ما معلوم نیست آخرش کجا رفت که!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شوخی کردم قشنگ بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد