باز باران با ترانه می زند
عشق، آهنگ شبانه می زند
دیو اما کر، در این تفسیرهاست
باز هم نامردمانه می زند
این حکایت، آب، بابای تو است
قصه ی دارا و سارای تو است
ماجرای مرد و باران است و اسب
شرحی از تصمیم کبری تو است
پیکرت می سوخت در خاک اینچنین
پای مشق ناتمامت خورد مُهر
مُهر آبی هزاران آفرین
با دوصد یاقوت خون پاک یار
دفترم پر گشته از شعر انار
رفته ای و مانده در اوراق ما
شعرهای عاشقان بی قرار
یاد باد آن مِهر های پر امید
"دانش آموزان، کتب، درسی رسید"
کاغذ کاهی و گاهی هم سپید
درس ما تا آخر درس شهید
روشن از دانش مشو تا ایمن از دشمن شوی
راهزن اول چراغ کاروان را می کشد
اینم لا ادری
http://www.shahrestanadab.com/joharsorkh
شعرهایی درباره ی دانشمندان شهید
سلام.گفته بودی که 1شعر جدید گذاشتی و من تازه خوندمش و مثل همیشه غیر از تعریف و اینکه چقدر قشنگ میتونی فکرهات رو تو ابیاتت جاری کنی! چیزی نمیتونم بگم و البته اینکه بهت افتخار میکنم نه فقط به خاطر شعرهات بلکه بیشتر به خاطر اینکه دلمشغولی هات رنگ روزمرگی به خودش نمیگیره و براشون البته کاری میکنی یعنی برات مهم هستند و بهشون بهب میدی و مراقبشون هستی!
لذت بخشه اشعارتون
در دنیای مجازی شعرهای پوچ نوی برخی ها چنین اشعاری امید بخشه. واقعا زیبا و توانا گفتید
آفرین