سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سفره خالی

این شعر از من نیست و نمی دانم چه کسی آن را سروده ولی آنقدر هست که در کنج نوشته های وبلاگی ام یادداشتش کنم:

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد: کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم 

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت بر سر زد و بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید؟

گفت آقا سفره خالی می خرید

                                           لا ادری

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ

اتفاقا شبیه شعرهای خودته .

بگذریم شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ

عالی بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد