سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

دفاع از آدم (نمایشنامه ای در نیم پرده)

باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد...

در کوتاه است پس آن به که فروتن باشی.

                                                         شاملو


- سلام آقای آدم

- سلام

- به نظر شما مهمترین ...

- ببخشید مصاحبه است؟ پخش می شه؟

- نه خیر آقا این نمایش نامه است. قراره بازی بشه

- بازی؟ خوب چه ربطی به من داره؟

- خوب شما به عنوان ابولبشر باید پاسخگو باشید

- پاسخگوی چی؟ من خودم به قدر کافی دربه دری تحمل کردم.

- ولی همش تقصیر خود شما بود. به نظر من تمام این جنگها، قتل ها و نابه سامانی ها تقصیر همون گناه اول شماست.

- کاملا غلطه. هیچ ربطی به من نداره. به من چه!

- چطور این حرف رو می زنید؟ شما اولین گناه عالم رو انجام دادین. شما این مقوله رو مد کردین.

- ببین پسر تو داری همه چیز رو با هم قاطی می کنی. من گناه کردم و مجازاتش رو کشیدم. من بزرگترین تبعیدی تاریخم پسر. تو اصلا می دونی گرسنگی و تشنگی تو سرزمینی که نمی دونی کجاست یعنی چی؟ تو اصلا می دونی عریانی و بی سرپناهی تو سرمای زمستون چه معنی داره؟ من گناه کردم ولی به مجازتم رسیدم. من رنج بردم و بخشیده شدم.

- بخشیده شدی؟ آقا رو. چه خوش خیال. مگه ممکنه. تمام بدبختی بشر با کار تو شروع شد. آدم جان اگه تو گناه نکرده بودی ما الان تو بهشت بودیم. خوش، خرم.

- درسته ولی از کجا معلوم خودت اولین گناه رو انجام نمی دادی؟

- چی؟

- مگه نمی گی الان تو بهشت بودی؟

- خوب آره. چه ربطی داره؟

- خیلی ربط داره پسر من. اگر من اون گناه رو انجام نمی دادم حتما یکی دیگه پیدا می شد و ... اصلا مگه همین قابیل خودمون نبود، ندیدی چه گندی زد؟

- واقعا که ابوالبشری. این که شد سفسطه! من نباشم یکی دیگه که نشد حرف! شایدم هیچ کس دیگه گناه انجام نمی داد.

- خوب اگه هیچ کس دیگه گناه انجام نمی داد، از الان تو دیگه گناه نکن.

- نمی شه که!

- چرا؟

- خوب تمام گناه های بشری از رنج شروع می شه. از رنج و احتیاج.

- پس واسه همینه که اون آقا؛ آره همون که اونجاست، الان داره اون پیرمرد بدبخت رو مسخره می کنه؟ به نظرت چه احتیاجی به مچل کردن اون بدبخت داره؟

- خوب شاید ... این برمی گرده به بحران های حاد رواشناسی. شاید به خاطر محرومیتهایی باشه که تو بچگی کشیده، یا شاید به خاطر سخت گیری های پدرش در کودکی. اگه از بچگی تو بهشت بود حتما قضیه فرق می کرد.

- اونا چی؟ آره همون زنهایی که اونجا نشستند و با سرعت دارند غیبت می کنند.

- خوب این که فقط واسه تفریحه. مطمئنا اگه تو بهشت بودند اینقدر تفریح سالم داشتند که غیبت نکنند.

- و اون؟

- کی؟

- همین مرد چاقی که داره از شدت ثروت می میره! چرا داره باز هم کلاه برداری می کنه؟

- خوب واسه رسیدن به کمال. اون احساس می کنه که بهتر از خودش هنوز تو عالم هست و می خواد بهترین باشه. اگه تو بهشت بود این اتفاق نمی افتاد.

- این زن چی؟

- کدوم رو می گی؟

- این که آرایش غلیظ داره!

- خوب

- نگو برای پوله که باورم نمی شه! چرا اینطور غرق فساد شده و خدا رو فراموش کرده؟

- بحران. بحران هویت و البته محبت. فهمیدنش زیاد سخت نیست. اگه تو بهشت بود این قدر وسیله بود که این طور نشه.

- باشه پسرم تو بردی. تمام گناهای بشر تقصیر من. به گردن من. اما فقط یه چیز. من تو بهشت همه چیز داشتم. کمال داشتم، تفریح داشتم و هیچ بحرانی هم نداشتم. اما فریب خوردم. درست مثل شما که فریب می خورید.

- خوب

- می خوام بگم تا وقتی گناه نکرده بودم بهشت رو درک می کردم، وقتی گناهکار شدم دیگه درکش نکردم. مجارات شدم و تا وقتی مجازاتم تموم نشد، همچنان معذب بودم.

- یعنی چی؟

- یعنی اینکه تو تا وقتی گناهی نداری، بهشت رو داری. حتی وقتی توبه می کنی می دونی که یک قدمی بهشتی، اما دوباره گناه می کنی و دور می شی. نگاه کن، به اون پیرمرد فروتن راضی نگاه کن. ببین انگار وسط بهشته و اون مرد رباخوار حریص رو ببین، کجاست؟ درست وسط جهنم. شعله های حرص رو تو چشماش ببین. بهشت و جهنم از تو شروع می شه این توی دل توئه. اگه تو دلت بهشت رو نداشته باشی، بعدا هم نمی بینیش. اگه الان نداریش بخاطر این همه توجیه و سرکشیه که داری. پس بهتره که فروتن باشی و تسلیم.

-...

نظرات 4 + ارسال نظر
ب - چ شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ

امیر حان خیلی قشنگ بود . در این نوشته یک تکامل جدید دیده می شه. دیگه اثری از جوانی و تریپ صادق هدایت نیست . می فهمی که منظورم چیه؟

naz دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.deldadeh.blogsky.com

salam matlaba jalebi dari va bhet tabrik migam va khoshal misham linget konam albate ba ejaze

ققنوس دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ب.ظ http://andeeshebehrghan.blogsky.com/

امیر جان خیلی جالب بود
دویدن بیاموز، چون هرچه را که بخواهی دور است و هرچقدر که زود باشی، باز دیر است

اینجایی یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ

این بخشی از انشای یه بچه ۹ ساله اس:
خدایا مرا کمک کن که از جزو ۱۴ معصوم باشم.
به درکی که از واژه معصوم داره توجه کنید. براش یک ابزار توجیه درست کرده.حالا این برداشت از کجا اومده باید فکرکرد.دقیقا مثل توجیهی که پسر نمایشنامه شما از بهشت داره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد