سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

اقرار

آنانکه به حذف نام وی می کوشند ... 

هنوز سه چهارقدم از سر چهارراه رد نشده ای که صدا تو را ناخودآگاه برمیگرداند به آنجا که کودکی دبستانی نقش خونش را روی آسفالت یخ زده کشیده است. خیره نگاه می کنی و بعد انگار که به خودت آمده ای چیزی را رها می کنی تا در اعماق جیبت گم شود.  

فشار سیل بهت زده ی آدم ها و بعد آژیر آمبولانس تنها از لابلای ماشین های خسته!  

حالا ماشین ها دوباره به زنجیر دائم رفتن آویخته شده اند و تو هنوز در هیجان سکوت بعد از تصادفی! تصادف مثل یک پتک فولای بر کله ات خورده است و داری فکر می کنی به این که تو چند قدم پیش چطور وسط خیابان پریدی تا نامه ی تشویقی شرکت را از دست باد نجات دهی. کجا؟ درست همین جا که حالا ردی از خون یک کودک دبستانی مانده است. فکر می کنی آیا محق تری از آن کودک به زندگی؟ در خودت غوطه می خوری و همان جا کنار چراغ راهنما می نشینی و خیره به سبز و قرمز های چراغ رو به رو به تصادفات زندگی ات می نگری! نامه تشویقی خودش را به گرمای ته جیبت چسبانده است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد