پشت پنجره شب است
نازگل
برای چندمین هزار بار
کوچه ی بلند خواب را قدم زدم
با چراغ مرده ای بدست
و تو با ستاره ایی نشسته ایی
زیر تک درخت
پچ پچ تو و ستاره دشت را گرفته است
گوش می دهم
و ماه
گوش می دهد
و شب
گریه می کند برای خویش
و ستاره ایی فراز شب
خنده می زند
به
هر
چه
هست!
نازگل سپیده تا بیاید و زمین مست
دور دیگری زند
و تمام گریه های شب بدل شود به صبح
من چراغ ماه را شبی
اجاره نی کنم
و دل سیاه مرده را ستاره ای
ستاره می کنم
تا تو را دوباره میهمان این اتاقکی کنم
که پشت شیشه سیاه آن
شب است
؛ شعر از : خودم ؛
سلام
این اولین بار است که به وبلاگ شما سر می زنم. وبلاگ زیبایی دارید.
از اینکه با وبلاگ شما آشنا شدم خوشحالم.
موفق باشید.
خیلی قشنگ بود
هر چند نفهمیدم منظورت چیه ....!
دمت گرم
سلام امیر خان
در عمق تاریکی ها هم فیضی است . از فیض آن بهره ای بیاب.
این یاروی شما کجاست . مثل این که بی دل و دماغ شده . آره؟ نه؟
خداحافظ
سلام امیر عزیز.
سال نو مبارک.
موفق وپیروز باشی.
سلام ممنون از اینکه به وبلاگم یه سر زدی
اگه خاستی لوگومو بردار بزار تو وبلاگت
بای
سال ۹ مبارک باشه
سلام و صد سلام بر امیر حسین و بهرام خان با معرفت
سال نو مبارک
امیر حسین بی کار نبودی
خسته نباشی
یارو
سلام من نازگلم و شعرتون رو خیلی دوست داشتم ...