سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

مهمانپذیر شک

آخ حیف از ما که در پیش خدا کوچک شدیم

موقع وصل و رجا، یکباره بیجا دک شدیم


جان پاکان چون عقاب از جسم خاکی پرکشید

ما در این مرداب تن، چون گله ای اردک شدیم


با موبایلی که پر از عکس و کلیپ تازه بود

از تجلی رخش در جام شب منفک شدیم


آخ حیف از ما که در قصه به جای نقش شاه

عاشق نقش غلام و شکلک دلقک شدیم


آتش سینا و کوه طور موسی یاد باد

ما که با سیگار، در به در پی فندک شدیم


ای خوشا آنی که در شهر یقین مسکن گرفت

آخ، حیف از ما که در مهمانپذیر شک شدیم!


                                                               شعر از: خودم


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ب.ظ

آخ حیف از ما که در قصه به جای نقش شاه
عاشق نقش غلام و شکلک دلقک شدیم

[ بدون نام ] یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام. 1دفعه برات پیغام گذاشتم اکا مثل اینکه نرسید.
برات گفته بودم که شعر قشنگیه اما در مورد خودت صدق نمیکنه خدا رو شکر.گفته بودم که صدای قرآن خوندنت شبها چقدر به من آرامش میده و چه جریان زیبایی رو تو خونمون جاری میکنه و من به این اصل ایمان دارمو، بیشتر از هر چیز دیگه ای به این اصل ایمان دارم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد