فرقی نمی کند چقدر به گذشته ات نزدیک باشی. فرقی نمی کند اگر حس قرابتی با این تاریخ هولناک که به نام گذشته ات رقم خورده است نداشته باشی. این ها گذشته ی تو است. بی آنکه باور کنی این تو بوده ای و این ها همه کارهای تو است، این گذشته با تو می آید و تو چون باربری فرتوت و بی رمق بار این گذشته ی را با خویش می بری بی آنکه لحظه ای بیاستی و فکر کنی که آیا نمی شود، جایی این توده ی مصیب بار را بر زمین گذاشت؟ دوباره به خنزل پنزل های این کوله بار نامرتب خیره می مانی و فکرهایت سراغت می آید و گذشته ات دوباره پیش رویت می ایستد و تو چون متهمی که قضاوتش به تاخیر افتاده است، با لذت سکر آور گناه های تکراری سرگرم می شوی. بی آنکه فکر کنی می شود جایی این توده ی مصیب بار را زمین گذاشت.
ساعت برای چرخش های مکرر آفریده شده است، آنچنان که زمین و زمان! اما ما نه. گذشته کار خودش را کرده است و اثرات جاودانه اش را بر روح و روان ما تا ابد باقی گذاشته است. آری همین گذشته است که تو را ساعت وار به دور خویش می چرخاند، همین فکر ها، همین دور باطل.
موسی را به خاطر بیاور، آنجا که دست دراز کرد و می رفت که از ستمگران شود! اما نشد. چون کوله بار رخت چرک های گذشته را زمین گذاشت و در برابر یگانه ای به در خواست بخشش ایستاد که تنها ذات قابل پرستش دنیانست. و آن وقت به جای آن که تا آخر عمرش در مسیر دایره وار، دور باطل بزند به مسیری مستقیم رسید که او را یک راست برد به صفحه ی حوادث تاریخ. او به جای آن که فردا روز دوباره دست به قتل بزند، رفت! کجا؟ جایی که از گذشته ی هولناک خبری نباشد. جایی که تا می شود از رخت چرک های گذشته فاصله داشته باشد. جایی که خداوند برای تمام کسانی مهیا ساخته که بازگشت می کنند، نه بازگشت به گذشته، بازگشت به مسیر خط راستی که باید پشت سر هم طی شود. او گذشته را دور زد و رفت. مثل تمام آنان که روزی به خود می آیند و در می یابند که گذشته از آن آنان بوده و دیگر نباید باشد. شاید شهرت ژان وال ژان به همین دلیل است.
حالا ایستاده ام در ابتدای مسیری که گذشته ای ندارد و او مسیر مستقیمی را نشانم می دهد که انتهایش با ابدیت گره خورده است.
سلام مرسی ممنون پسر عمه عزیزم خوبی؟
چشم حتما سعی میکنم توصیفات بیشتری داشته باشم
ممنون که به هم سر زدی
راستی وقتی دیدمت میخواهم کمکم کنی تا بهتر شعر بگم
چون ایراد زیاد دارم
مواظب خودت باش
همیشه دوستدار ادما باش
به یاد خدا هم باش
تو تنهاییات به یاد منم باش
بدرود.
سلام هموطن خوب . برای بار دوم بازم میگم خیلی عالی بود / به من سری نمی زنی
خیلی قشنگ و جالب بود دایی...
عجب ادبیات قشنگی داری