سیب کال

تحمل تراژدی آدم

سیب کال

تحمل تراژدی آدم

بیشمار


یار ما اطوار دارد بی شمار

همچنان او کار دارد، بیشمار

بار هستی را به دوش ما گذاشت

باز هم او بار دارد، بی شمار

آشنایش همچو اغیارند و او 

عاشق از اغیار دارد بی شمار

چشم او را شرح بیماری خوش است

ای بسا بیمار دارد بی شمار

بر حذر بودم من از پس کوچه اش

بس که این دیوار دارد، بیشمار

همچو حلاجیم و کافر خو شده!

عشق رویش، دار دارد بیشمار

بسکه او پرده در و دیوانه است

عشق او انکار دارد، بیشمار

شرح بد مستی ما را همچنان

چشم او اصرار دارد، بیشمار

بارها تا کوی جانان رفته ایم

لیک جانان کار دارد، بی شمار!


امیرحسین قادری/امشب!

نظرات 2 + ارسال نظر
ب.چ دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:04 ق.ظ

جانان کار نداره . شما کار داری امیرخان

ب.چ دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:05 ق.ظ

در هر حال خیلی شعر قشنگی بود .دم شما گرم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد