ای دل نمی شکنی از صلای این
سری که رمز بیانش محرم است؟
رفتند یاوران خدا در مسیر بلا
ای دل برای تو، این راه، مبهم است!
باور نداری از سر جان می شود گذشت
جایی که در معامله نقدینه ات کم است!
این جا شهید، شاهد شور است و روشنی
سهم تو زجه و زنجیر و ماتم است
فرزند و خان و مان، همه را می شود گذاشت
در پای عهد و وفایی که محکم است
همچون خلیل در دل آتش توان نشست
وقتی حسین، صاحب جنگ است و پرچم است
ای دل تو اشتیاق ندانی که تا کجاست
آنجا که مرز وصل به معشوق، یک دم است
این تشنه لب مبین که فراتش نمی دهند
دل سیر از آب چشمه جوشان زمزم است
لب تشنه اش بهانه ی پرواز تا خداست
لب تشنه آن دلی که فراتش پر از غم است!
شعر از: ا.حسین قادری
سلام ببخشید شما دقیقه کی این شعرها رو میسرایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشقتم که همیشه این ذهنت در حال تراوشه!
شعر بسیار زیبایی بود.